سه‌شنبه، آبان ۱۱، ۱۳۸۹

۲۱| در این مملکت باید گه بود

گند بزنند به این ... به ... به رای‌هایشان، به این سیستم ... که با آشنا و پارتی بازی به راحتی می‌شود سرنوشت یه آدم رو به گه کشید. حالم از همه آن حرام زاده هایی  که فقط به خاطر اینکه سرشان در آخور یک تویله است هر گهی که دلشان می خواهد می خورد و امثال من رو زیر پاهایشان له می کنند و حقمان را مثل آب خوردن می خورند و باد به قبقب می‌اندازند که ما اینیم. خسته شدم از گریه های مادرم خسته شدم از ظاهر سازی‌های  پدرم که دارد سعی می کند نشان دهد همه چیز آرام است و هیچ اتفاقی نیفاده. خسته شده‌ام از شنیدن حسرت هایی که مادرم بر زبان می اورد خسته شده‌ام از شنیدن ای کاش هایش. خسته شدم از اشک هایی که مثل حالا به دنبال بهانه برای جاری شدنند. دلم برای خودم مادرم و پدرم و از همه مهمتر برادم که بدون هیچ گناهی فقط دارد چوب صداقتش را می خورد دارد چوب ساده بودنش را می خورد دارد چوب محبتش را می خورد . اصلا باید گه بود در این مملکت. جرم برادرم این بود که گه نبود ولی برعکس با یک عده گه در افتاده بود. همین.